کم لطفی

امروز شد ۷ ماه ۲۹ روز

اصلا انتظار این همه بی وفایی رو نداشتم 

خیلی عوض شدی ... 

دیگه واسم غریبه ای و اون روزای خوشو فراموش کردم 

کاشکی احساسمو میفهمیدی و منو ترک نمیکردی  

اما حالا که رفتی و احساسمو کشتی حد اقل با حرفات عذابم نده 

برو... 

یه روز حسرت میخوری که دیره 

وقتی بازیت با دوستت تموم بشه دیگه منو نداری  

 یه روز دلتو میشکونه و میفهمی که بازی بود همش 

اون وقت میفهمی اشتباهتو 

اما تا اون روز 

خلایق هر چه لایق... 

برو که هنوز بچه ای و نیاز به بازی داری 

با منم بازی کردی  

حالا هم بد دارن باهات بازی میکنن 

ولی تو گیج و منگ اولین ضربه ای هستی که خوردی 

هوش و حواست از دست دادی 

مرغت یه پا داره  

مرغ یه پام یه روز کله پا میشه 

..... بای

........ بای

........... بای

.............. بای

................. بای

................. ...بای

........................بای 

........................... بای

............................... بای

.................................. بای

..................................... بای

.......................................... بای

...............................................بای 

................................................... بای

........................................................بای

قدر

 شب قدر 

  ۲۳  رمضان  

 

توی امام زاده ... 

 خودت میدونی کدوم امام زاده رو میگم 

 رو به روی اون سنگی نشستم که یه روزی با هم اونجا نشسته بودیم بی خبر از امروز.  

یه روزی که من تو رو دوست داشته باشم ولی تو... 

 ولی تو منو تنها گذاشتی. تنهای تنها ...  

پشت میکروفن گفتن که ببخشید , گفت به خدا بگید : به من خیلی ظلم کردن. من میخوام ببخشم , تا تو منو ببخشی.  

اما من به خدا گفتم :

خدای من 

به من نامردی کرد , به علی قسمت میدم که ببخشش .

من می بخششمش , تو هم اونو ببخش .

فقط ببخش ...

من واسه خودم هیچی نمیخوام , فقط ببخشش کسی رو میخوام که قلب منو شکوند و رفت. 

 از گناهش بگذر.

دل نوشتی برای مونا

  سلام 

خوبی ؟ 

امروز میشه ۹۵ روز که به غریبه دل سپردی...  

 رفتی و پشت سرتم نگاه نکردی...   

میدونم نمیتونی برگردی و کاری که با دل من کردی رو ببینی... 

نمیتونی ببینی اون آدمی که مثل کوه بود الان چه راحت میشکنه... 

تو منو خرد کردی ... له شدم زیر سنگ دلی تو ... 

من مردم و دست های تو قاتل منه... 

هیچ وقت فکر نمیکردم مونا من بتونه به این راحتی منو از یاد ببره

انتظار این نامردی رو از همه داشتم به جز تو عزیزم 

تو که قرار بود سنگ صبورم باشی الان به جای این که پیش من باشی و تو بغل من , معلوم نیست کجایی... 

به هر جایی که نگاه میکنم یاد تو میوفتم 

مخصوصا این خونه که باید حالا حالا ها توش زندگی کنم 

خونه ای که تمام در و دیواراش همه ی وجودمو میخوره و مثل یه قفس توش زندانی شدم .

فقط خدا میدونه کی از این قفس آزاد میشم و چه کسی میتونه منو نجات بده عزیزم................ 

 

 

  

انتظار

انگار تا همیشه باید

در پی چشمهای تو ستاره های جاده را سوا کنم

و چه طولانی است

 

این شبهای بی ستاره جاده 

  

دورم زتو ای خسته خوبان چه نویسم؟

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

باآن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟  

خداحافظ

  

من یه عاشقم یه عاشق که جز توکل داشتن به خدا کاری از دستش نمیاد  

 

 

گفتم بمان بهر خدا ...گفتی خداحافظ

گفتم ببر با خود مرا ... گفتی خداحافظ

گفتم تو از من در مسیر روشن پیوند

آخر چه دیدی از جفا ... گفتی خداحافظ

گفتم نمیخواهی مرا؟! باشد..نخواه..اما

ایکاش میگفتی چرا...گفتی خداحافظ

گفتم برو ! باشد ! خدایارت... به دیدارت

می آیم .. ام کی؟ کجا؟گفتی خداحافظ

ای وای از دلبستگی ... ای داد از عادت...

معتاد خود کردی مرا گفتی خداحافظ 

 

 

 

 

خداحافظ  ... همین حالا همین حالا که من تنهام
خداحافظ ...به شرطی که بفهمی تر شده چشمام

خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می‌دید

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده است

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا خداحافظ
خداحافظ... خداحافظ ... همین حالا ...

(...)عزیز دوستت داشتم اما ..............

فقط می تونم برات ارزوی خوشبختی کنم وبگم

خدا حافظ